Tuesday, March 25, 2014

برادر عزیز جناب جمشید دانایی فر

درست در همین لحظه که پیکر بی جانِ تو سرد می‌شود، ما اینجا نشسته‌ایم و با هشتگ، خبر مرگ تو را به اشتراک می‌گذاریم و قهرمان می‌شویم. مأیوس در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که هیچ از دستمان ساخته نیست. امضا جمع می‌کنیم و التماس می‌کنیم که سازمان ملل دست به کاری زند که غصه سرآید. گمان می‌بریم فیلم سینمایی است و پیش از طلوع آفتاب کماندوهای UN یا ارتش ایران می‌توانند بروند و در کمتر از 2 دقیقه آزادت کنند، اما نمی‌کنند. گویی پاکستان چند وجب است و پیدا کردنِ تو در کوه و کمرهای آن به آسانیِ یافتن لیوانی آب در آشپزخانه است. اما به راستی تو کجا بودی؟ آخرین دقایق به چه فکر می‌کردی؟ کدام اسم را صدا زدی؟ آرزویت چه بود؟ خندیدی یا گریستی؟ روزی چند بار از خود پرسیدی «چرا من؟»

برادر جان
آزاد هم می‌شدی یکی دیگر بود. یکی با اسمی دیگر. با نشانی دیگر. از شهری دیگر و با شغلی دیگر. نکند مرگ آرزویت شد، آنگاه که از دیدنِ افرادی چنان قسی‌القلب به سقوط انسان پی بُردی. با خودت گفتی گیرم بروند تمامِ یاران جیش‌العدل را هم به غل و زنجیر بکشند، آنچه باز جیش‌العدل‌های تازه را خواهد ساخت چه‌ باید کرد؟ تو هم به اینها فکر کردی؟ به اینکه قربانی افراد نیستی، قربانی تحجری؟






























برادر عزیز
کاش می‌توانستیم کاری کنیم...اما نمی‌توانیم و این جنون آورترین وضع ممکن است. دلمان خوش است که کاور فتوهایمان با اسم و عکس تو در همه‌ی مجلات پخش شده، آن هم زمانی که «تو مشغول مردنت بودی». تو تن تمام ما بودی...و آنها که کنارت نشسته‌اند، پس از تو چه خواهند کرد؟ با آن نگاه بی فروغ که حضور هر تنی را بر آستانه، ورود جلاد می‌پندارد.
از ما چه برمی‌آمد؟ ما را ببخش. ما که بی چرا زندگانیم... با آنکه تو هم به چرا مرگ خود آگاه نبودی.

عده‌ای از شرمساران


Monday, March 24, 2014

«آسیاب به نوبت خون می‌گردد»

چه کسی طناب به گلوی سربازی دست‌بسته می‌اندازد؟
هیتلر هم اسیرِ جنگی را نمی‌کُشت.

آن‌ها پنج نفر بودند،
پنج سربازِ دوران صلح
در چادری که خطِ مرزی از کنارِ آن می‌گذشت...

چه کسی طناب به گلوی سربازی دست‌بسته می‌اندازد؟
موسولینی هم اسیرِ جنگی را نمی‌کُشت.

آن‌ها پنج نفر بودند
پنج سربازِ دوران صلح
در سلولی که درش به چوبه‌های دار باز می‌شد...
























چه کسی طناب به گلوی سربازی دست‌بسته می‌اندازد؟
استالین هم اسیران جنگی را نمی‌کُشت.

حالا آن‌ها چهار نفرند
چهار سرباز دوران صلح
یکی را برده‌اند...
و این آسیاب همچنان به نوبتِ خون می‌گردد!


Friday, March 14, 2014

صدا و سیمای ایران: درپی انتشار گزارش جدید گزارشگر ویژه سازمان ملل ، جمهوری اسلامی ایران ضمن انتقاد به نحوه جمع آوری اطلاعات ،این گزارش را گزینشی دانسته و تاکید کرده است افراد مصاحبه شونده در این گزارش متهمان به جرایم سنگین هستند .

جمهوری اسلامی افراد مصاحبه شونده را متهمان به جرایم سنگین نظیر اقدامات خشونت آمیز- اخلال در نظم عمومی - و انتشار عقاید فرقه گرایانه دانسته که به غلط بعنوان فعال حقوق بشر معرفی شده اند .





















دولت جمهوری اسلامی همچنین تاکید کرده که در این کشور صرف روزنامه نگار و یا وکیل بودن به کسی مصونیت قانونی نمی دهد و کسانی که پا از مرزوظایف خود بیرون می گذارند مورد تعقیب قرار می گیرند.

Thursday, March 13, 2014

عکس بالایی نماز جماعت بسیجی ها در مقابل سفارت اتریش است برای اعتراض به دیدار خانم اشتون با گوهر عشقی مادر ستار بهشتی و نرگس محمدی در این سفارت خانه.
اما عکس پایینی جای باتوم است روی دست مادر یک زندانی

چند روز پیش درویشان در مقابل دادگستری تهران برای اعتراض به نماز ایستاده اند.
به دو تفات ساده ی این نماز اشاره می کنم:

درویشان نزدیک به دو هزار نفر بودند . بسیجیان اندک.
درویشان را با باتوم پراکنده و بازداشت کردند، اعتراض بسیجیان را در رسانه های رسمی سهم داده اند.

معادله ساده اما تلخی است. یک اقلیت دارد بر اکثریت حکومت می کند.

























شکوفه یداللهی زنی است که هم فرزندش کسری نوری و هم برادرش فرشید یداللهی در زندان هستند. این زن به همراه هزاران نفر دیگر برای پیگیری وضعیت درویشان زندانی مقابل دادستانی رفت. در تجمع آرام آنان نیروهای امنیتی نیز حضور یافتند و جمعی از تجمع کنندگان را بازداشت کردند. 
خانواده کسری نوری می گویند پس از آزادی جای باتوم روی تمام بدن مادر کسری و برخی دیگر از زنان مانده است. 

مادر کسری نوری می گوید که در هنگام بازداشت ماموری به نام علی نظری که روسری او را از سر کشیده و با کشیدن موهایش، او را روی زمین کشید و سپس سوار ماشین کرد. 

این تنها یک عکس است از دست آسب دیده شکوفه یداللهی. مادر کسری نوری می گوید که آنها هیچ کار غیر قانونی انجام نداده اند و اینگونه مورد ضرب و شتم قرار گرفتن حق شان نبود.

این عکس توسط خانواده کسری نوری در اختیارم قرار گرفته است.
تازه دو روز هم دیر کردم تا منتشر کنم…اینها خبرهایی است که خانواده های بی پناه می فرستند. کتک می خورند اما هیچ کسی حاضر نیست حتی یک خط در مورد کتک خوردن شان در داخل حرفی بزند بعد هم فریاد می کشند که چرا به خانم اشتون و احمد شهید نامه می نویسید…کجا بنویسند؟
.
.

Wednesday, March 12, 2014

دوست داشتم یکبار هم که شده این عزیزان همیشه در صحنه های خاص!! برای یکی از این همه مفسد اقتصادی و فساد اداری اینگونه تجمع داشتند....

مثلا میریختند و از دیوار خانه بابک زنجانی و خاوری و مرتضوی بالا میرفتند و با حنجره مبارکشان فریاد وامفسدا و وااسفاااا سر میدادند و آنان را رسوا میکردند....






















مگر عزت یک کشور فقط در سیاست خارجی آن خلاصه شده؟؟؟

آیا وقتی رتبه 3 رقمی ایران در فساد اقتصادی و اداری اعلام میشود ، برای کشور عزت آفرین است....؟؟

یکبار هم تجمعی برای کودکان کار داشته باشید جای دوری نمی رود... 

یک تجمع روبروی سفارت پاکستان برای آزادی 5 سرباز ربوده شده...

یک تجمع روبروی قوه قضاییه برای پیگیری پرونده مرتضوی .....


Monday, March 10, 2014

رسانه‌های رسمی کره شمالی اعلام کردند که ''کیم جونگ‌اون'' در انتخابات پارلمانی با به دست آوردن «۱۰۰ درصد آرا» و «بدون راي ممتنع» پیروز شده است و خبرگزاری رسمی کره شمالی اعلام کرد که: این پیروزی نشان حمایت قاطعانه و اعتماد خدشه‌ناپذیر به «رهبر معظم»،کیم جونگ‌اون است که نشان می‌دهد مردم متفق‌القول به او وفادار مانده‌اند یعنی آنچه عزت والای او را کماکان حفظ می‌کند» و ناخودآگاه با خواندن این جمله ها درباره رهبر کره شمالی کمونیستی به یاد رهبر جمهوری اسلامی و سخنان خبرگزاری رسمی حکومت ولایی افتادم که آنها هم با بکار بردن صفت «رهبر معظم» در دیداری که مجلس خبرگان به دیدار خامنه ای رفتند از حمایت قاطعانه و اعتماد خدشه‌ناپذیر به «رهبر معظم» یاد میکردند!



















و یک لحظه تجسم کردم اگر به جای دیدار و به حضور خامنه ای رفتن مجلس خبرگانی که به ظاهر وظیفه نظارت بر رهبر و عزل و نصب رهبر را دارد اگر نمایندگان پارلمان آمریکا به حضور اوباما در کاخ سفید و آنهم در حالیکه آنها چهار زانو روی زمین نشسته اند و اوباما با یک دمپایی وارد اتاق میشد و روی صندلی مینشست و برای نمایندگان پارلمان آمریکا که کف زمین نشسته و خیره به دمپایی رهبر معظم هستند به اظهار فضل میپرداخت رسانه های حکومتی روسیه و حکومت های کمونیستی و صدا و سیمای جمهوری اسلامی چه میگفتند؟ و در این هنگام به شباهت و اتحاد سرخ کمونیستی و عمامه سفید و سیاه مذهبی بیشتر پی بردم.به نظر شما علت این اتحاد و شباهت در چیست؟
قضاوت با شماست.

محمد رستگار
۱۹ اسفند ۱۳۹۲



Sunday, March 9, 2014

زکریای رازی آمد و رفت!
انیشتین آمد و رفت!
فروید آمد و رفت !
اما هنوز در همسایگی ما
مادری اسپند دود می کند !
پدری گوسفند می کشد !
دختری طالع بینی می خواند که
شوهرش باید متولد چه ماهی باشد !
هنوز برای ازدواج استخاره می کنند !
هنوز مردی به همسرش به جرمِ
کم حجابی!! تهمت فاحشه میزند!
از کشتن یک بچه ۱۷ ساله ذوق می کنند!
آیا عقب ماندگی زیر پوست مملکت من است؟!





Tuesday, March 4, 2014

دردآورترين مسئله زندگي در اين مملكت، اين است كه مردم ما عادت كرده اند فساد حكومت و ناتواني دولت را "توجيه" كنند! اين ديگر مشكل خود ماست. اول يكي را مي آورند كه شبيه شعارهايش نيست، اما باورش مي كنيم و از او در ذهنمان، يك "ناجي" مي سازيم كه قرار است معجزه بكند. وقتي مدتي گذشت و كاري نكرد، ناتواني ها و نخواستن هاي او را "توجيه" مي كنيم و مي گوئيم "ديگران نمي گذارند او كار كند"! زماني كه ديگر خيلي دير شده، مي فهميم كه باز هم يك "دور باطل هشت ساله" زده ايم. خب حالا براي توجيه، ديگر چه راهي داريم؟ شايد بهتر است تمام مشكلاتي را كه دولت قول داده بود برطرفشان بكند، به "سرنوشت و تقدير" ارتباط بدهيم و باز هم دامان مسئولان را "توجيه" كنيم!




















...و انگار نه انگار اين چيزي كه دارد به "فنا" مي رود و خودمان نابودي آن را "توجيه" مي كنيم، زندگي ماست. وقتي مردمي براي ظلم حكومت و ناتواني و بي كفايتي دولتهاي خودشان "توجيه" و "دليل" درست مي كنند، ديگر به سوي كدام راه حل و درماني خواهند رفت؟! 
.
.
بابـک داد