Thursday, April 4, 2013


تو بخند، ولی من میجنگم.. 
یک حرومزاده بچه ۶ ساله را تیکه پاره کرده، ولی تو برای حق فلانی در آکادمی فلانی میجنگی.. 
یک دختر مورد تجاوز قرار گرفت، ولی تو برای مشهور شدن میجنگی..
یک استان نه، دو استان در جنوب از فقر میگریند، ولی تو برای جلو زدن در صف دلار میجنگی..
یک دنیا پیشرفت کرد و به جلو رفت، ولی تو در دور دور برای آینده میجنگی..
یک خانواده از هم پاشید و به فنا رفت، ولی تو در خانه برای حاشیه میجنگی..
یک پسر عجیب معتاد است و بی پناه، ولی تو برای باز شدن شبکه ماهوارهای میجنگی..
یک زن از درد کج شده است، ولی تو در سفارت دنبال اقامت کانادایی میجنگی..





















یک اقلیت در رفاه، یک اکثریت در خفا، ولی تو برای عدالت در فیسبوک میجنگی..
یک عمر در نادانی و حماقت، ولی تو برای داشتن هیکل زیبا میجنگی..
یک کشور با فرهنگ و تاریخ مثال زدنی، ولی تو برای جدا شدن از آن میجنگی ..
یک دوره خون بازی و دفاع از وطن، ولی تو برای کوچک کردن دماغت میجنگی..
یک کوه انسان از درد نمیخوابند، ولی تو برای بیخوابی میجنگی...
یک درخت با ریشه بدون ساقه، ولی تو برای میوه پرورشی میجنگی..
یک عالمه سوال و یک عالمه در باز نشده، ولی تو برای خرید جواب میجنگی..
یک عشق پاک و زیبا و تمام نشدنی، ولی تو برای سکس گروهی میجنگی..
یک قصه دراز و طولانی خواندنی، ولی تو برای سوزاندنش میجنگی..
یک انبار پر از پول برای همه، ولی تو برای دزدی میجنگی..

















یک مشت جوان در بند، ولی تو برای جلو زدن در ترافیک میجنگی..
یک خاطره تاریک و غمگین، ولی تو برای رسیدن به مکان میجنگی..
یک فیلم خانوادگی که نابود کرد زندگی را، ولی تو فقط برای حریم خودت میجنگی..
تو برای کنسرت رفتن میجنگی، برای خراب کردن میجنگی، برای چه میجنگی ؟ 
تو برای گرفتن سهم میجنگی، برای میوه پوست کنده میجنگی، میجنگی ! 
تو برای ما نمیجنگی، تو برای ارزش نمیجنگی، تو نمیجنگی ! 
حالا در اتاق را محکم ببند و قفل کن.. میبینی ؟ تو در تنهایی هم نمیتوانی بجنگی..
تو نجنگ !
.
.
م-ن

No comments: